۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

عیش اردیبهشتی



باز زمان دوره کردن آن اتفاق معمولی ِ یک روز عادی، در اردیبهشتی ساده است؛ با این تفاوت که هرسال یک سال از صد و بیست سالگی اش کم می شود...

از میان همهمه های این همه سال، هر سال تنها دمی از سکوت آوازهایم را به خاطر می آورم، در خلسه هایی که به بغض های یک ساله و دوساله و بیست و چند ساله آلوده می شود... دلبسته تر از پارسال، دل نگران تر از پریسال و دل خسته تر از پس پـ...

اما هرسال به سلامی دور، تبسمی ساده و علاقه ای پاک؛ باز دل خوش می کنم به شوقی عجیب برای رسیدن به از دل گذشته ها.

بی تاب در یک صبوری ِ ناب، همۀ آن روزهای نیامده را مرور می کنم و نمی دانم چرا این آرزوهای هرساله به ای کاش و چرا مزین می شوند.

آه از روزی که جذبه های معمولی به تکرار خاص شوند؛ عیش های اردیبهشتی گاه یارای تکرار را هم ندارند.

۴ نظر:

حیاط خلوت گفت...

مصي جونم

زندگي روزاي قشنگ زياد داره
قشنگ ترينش اينه كه هيچ وقت نمي دوني برات چي آماده كرده
يا تو اين لحظه چي بهت مي ده
خوب و بد،‌هنوز انقدر هستي كه غافلگيرت كنه
هر سال با همه تكراراش چيزاي تازه داره،‌روزاي تازه،‌آدماي تازه،‌تبسم تازه و گاهي چيزهاي خاص آدماي خاص تبسم هاي خاص

براي من تو يكي ازين خاص ها بودي
و مي شمرم هر يه سالي رو كه توي روز تولدم هستي و توي روز تولدت هستم تا بتونم بهت بگم ممنونم براي بودنت توي اين دنيا

تولدت مبارك بهترين
يه دنيا عضق و محبت به آدم هديه مي دي
كي بشه به گردت برسم

حضرت خضر گفت...

ارديبهشت مفهوم خاصي براي بنده جز به بازگشت به دوران دبيرستان ندارد.
اما خوشحالم كه براي شما خوشايند است.

مجذور یک بی نهایتِ عجیب گفت...

*سرور:

همیشه از تکرار می ترسم، تکرار چیزهایی که عادت میشه نه خاص.
اما تو همون خاصی هستی که هربار غافلگیرم می کنه، با تکرارش، با سکوتش، با بودنش و حتی نبودنش.
سرور دلم میخواد تا بینهایت بشمرم، واسه شمردن انگشتای دستات و تپش های قلبت و دم و بازدم نفس هاتو لازم دارم، می دونی که بی نهایتی و در برابر ذره ذره مهربونیهات همیشه کم میارم.

مرسی سوری، فقط بهم بگو من چطور می تونم ممنونت باشم واسه دنیایی که هستی.

مجذور یک بی نهایتِ عجیب گفت...

*حضرت خضر
ممنونم. برای من خوشایند تر میشه وقتی برای همه خوشایند باشه.