۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

توازن

من این صمیمیت و همدلی را احساس می‌کنم، این هماهنگی غریب را؛

از همه بیشتر میان سپیدارهای بلند، کمی کم‌تر از آن میان درختان افرای‌قندی، میان چنارها یا بلوط‌ها...

طول موج من و سپیدارهای بلند آشکارا یکی است.

نمی دانم من چه چیز را به درختان باز پس می‌دهم،امیدوارم چیزی دریافت کنند؛
چرا که درختان از زمره نزدیک‌ترین دوستان من اند.

"اِن‌لَبَستیل - از کتاب قدرشناسی"

۵ نظر:

حیاط خلوت گفت...

منو یاد افکار و احساسات بتهوون انداخت
اونم بهترین دوستاش طبیعت به خصوص درختا بودن

خیلی قشنگ بود
ممنون برای انتخابت

مجذور یک بی نهایتِ عجیب گفت...

* سرور:

علایق بتهوون و نمی شناختم، مرسی از اطلاعات، مرسی از حضور همیشگی ت :*

ناشناس گفت...

می‌دونی، درختا اسم ندارن، همینه که همیشه تازه و پرطراوت‌ان ـ البته برای آدمایی که اصرار ندارن اونا رو با اسمایی که روشون گذاشته شده، خطاب کنن و ببینن!
درخت، خودِ تنفسه؛ چیزی که ما خیلی وقتا فراموشش می‌کنیم...

مجذور یک بی نهایتِ عجیب گفت...

*ناشناس:
طبیعت بدون اسم هم قادره که خودشو بشناسه، و اسم گذاری روی اشیاء یا موجودات، روی اتفاقات یا هرچیزی صرفا به خاطر محدودیت توانایی های بشره، نمی شه به بشر دو پا خرده گرفت، چون اگر غیر از این باشه خیلی چیزارو فراموش می کنه. خیلی زیبا می شه دنیارو بدون اسم شناخت اما سخته در خاطر نگهداشتن دنیای بدون اسم...
نظرت برام جالب بود دوست ناشناس. اما کاش خودتو معرفی می کردی.
ممنون از حضورت

ناشناس گفت...

خوش به خالش